آنگاه که مسائل اجتماعی، بحرانهای جهانی یا مناقشات نظامی بهظاهر غیرقابلحل به نظر میرسد، تعلیم و تربیت اغلب بهعنوان نوشدارو برای آنها تلقی میشود. با این حال، چنین رویکردی با انتظارات بیش از حد از نظام آموزشی همراه است، زیرا در عرصه تعلیم و تربیت، هیچ پیوستار اخلاقی وجود ندارد که نیات نیک را مستقیماً به نتایج نیکو پیوند دهد. آموزش صلح، مستلزم محیطهای اجتماعی باثبات و ساختارهای سازمانیقابل اتکاست تا تعاملات آموزشی بتوانند در این بسترها به نحو اثربخشی تکوین یابند. بهویژه در روزگاری که تصاویر جنگ و خشونت بهشدت ذهنها را تسخیر میکنند، بهآسانی ممکن است فراموش کنیم که همزمان در بسیاری از مناطق جهان، برنامههای مرتبط با آموزش صلح با تعهدی ستودنی و در قالبهای متنوعی در حال انجام است. در همه مفاهیم (آموزشی) مرتبط با اینتلاشهای تربیتی، همواره کوشش بر این است که سه عنصر با هم آمیخته شود: دانش، عواطف و نسبت فرد با رفتار خویش. در منطقِ تربیتی، دسترسیِ مستقیم به آگاهیِ یادگیرنده ناممکن است. اگرچه هیچ تضمینی وجود ندارد که آموزشِ صلح اثربخشی دارد، اما میدانیم که تعلیم و تربیت بهطور کلی کارآمد است.
ارسال نظر در مورد این مقاله