فیلسوفان تعلیم و تربیت اغلب به سخن گفتن علیه بیعدالتی تعهد دارند. با این حال، هنگامی که صحبت از وضعیت اسفبار غزه میشود، سکوت خفهکنندهای حکمفرماست. در این مقاله، ماهیت این سکوت و دلایل احتمالی آن را بررسی میکنیم. از یک سو، فیلسوفان تعلیم و تربیت ممکن است بیتفاوت باشند، تمایلی به اظهارنظر تخصصی خود نداشته باشند یا از واکنشهای منفی به خاطر اظهارنظر بهراسند. از سوی دیگر، ممکن است برخی ویژگیهای ذاتی فلسفه تعلیم و تربیت در این سکوت نقش داشته باشد. اولین ویژگی، به دشواری تلقی این نسلکشی به عنوان مسألهای آموزشی مرتبط است، زیرا دشواری عمیقتر آن در بیعدالتی گستردهتر جهانی ریشه دارد. دومین ویژگی، فقدان تنشها یا معماهای فلسفی در یک خطای آشکار اخلاقی است. دیگران ممکن است پرسشهای بلاغی یا هستیگرایانه را مورد توجه قرار دهند، اما صورتبندی این پرسشها به عنوان موضوعات آکادمیک ممکن است بیش از حد انتزاعی و غیرانسانی به نظر برسد. اگرچه فیلسوفان احتمالاً دلایل زیادی برای سکوت دارند، با وجود این، ما همکاران خود را تشویق میکنیم که برای محکوم کردن بیعدالتی شدیدی که مردم فلسطین همچنان با آن مواجه هستند، سخن بگویند و مسئولیت پاسخگویی را به عهده بگیرند و در مورد سکوت جمعی خودمان تأمل کنیم.
ارسال نظر در مورد این مقاله